با سياوش خيرابي كه اين روزها در «آواي باران» خوش ميدرخشد
¬¬با سياوش خيرابي كه اين روزها در «آواي باران» خوش ميدرخشد
سياوش: برسام همه زندگي ماست
سياوش خيرابي يكي از بازيگران جوان تلويزيون است كه اكثر كارهايش مورد توجه مخاطبين جعبه جادويي قرار گرفته است. او كه با بازي در «ترانه مادري» حسين سهيليزاده توانست نام خود را به عنوان ستاره جديد تلويزيون مطرح كند، اين روزها يك بار ديگر و اين بار در قالب نقشي متفاوت در «آواي باران» تواناييهاي خود را نشان ميدهد. سياوش اين بار با بازي در نقش فريد كه شخصيتي است جدي و گاهي خشك، نشان داد به بلوغ بازيگري نزديك شده و ميتوان روي او به عنوان يك بازيگر توانمند حساب كرد. به بهانه درخشش سياوش در نقش فريد «آواي باران» به سراغ او رفتيم و ساعتي را در منزلش به گفتگو نشستيم. گفتگويي پر فراز و نشيب و جذاب كه در آن از هر دري حرف زديم. از شرايطي كه در سينما وجود دارد تا ماجراي همكاريهايش با حسين سهيليزاده و البته برادرزادهاش برسام...
نسل ما قرباني باندبازي در سينما شد
* چرا وارد حرفه بازيگري شدي؟ آمدي كه فقط در تلويزيون فعاليت كني يا هدفت حضور در سينما بود؟
... فكر ميكنم اولويت اصلي هر بازيگري سينماست. شروع من با تلويزيون بود، اما باندبازيهاي سينما اجازه نداد من و هم نسلهايم به جايگاهي كه شايد حقمان هم بود، دست پيدا كنيم.
* باند بازي يعني چي؟
... يعني يك سري از افراد كه در سينما نفوذ دارند، از آدمهاي خودشان در كارهاي سينمايي استفاده ميكردند و هيچ وقت فرصت لازم را به من و امثال من نميدادند. يكسري افراد هستند كه سالهاست نقش آدمهاي تينيجر را بازي ميكنند (در حالي كه الان شرايط سنيشان به اين نقشها نميخورد) و اين در حالي است كه ما بازيگران جوان زيادي داريم كه بتوانند در اين ظاهر ديده شوند.
* يكي از آدمهايي كه نفوذ زيادي در سينما دارد، آقاي شريفينياست. مثلا چرا با او كار نميكني؟
... آقاي شريفينيا به من لطف دارند و براي چند پروژه مثل «اخراجيها2»،«اخراجيها 3»، «رسوايي» و «معراجيها» به من پيشنهاد كار دادند اما هر بار اتفاقي افتاد كه همكاري ما ميسر نشد.
* قبل از مشهور شدن شما، بازيگراني مثل حامد كميلي و پوريا پورسرخ بودند كه كارشان را از تلويزيون شروع كردند، اما خيلي زود وارد سينما شدند و بد هم كار نكردند. اين اتفاق چرا براي نسل شما نيفتاد؟
... دليل اصلياش همان چيزي است كه گفتم، در واقع فرصت لازم و كافي به ما داده نشد تا به چيزي كه دوست داريم دست پيدا كنيم. البته اين حرفها به اين معني نيست كه تلويزيون بد است و من كار كردن در آن را دوست ندارم. تلويزيون رسانه فراگيري است كه همه، آن را تماشا ميكنند، در حالي كه سينما اينطور نيست و مخاطب محدود تري نسبت به تلويزيون دارد. در مورد نسلهاي قبلي ما هم فكر ميكنم خيليها بودند كه از تلويزيون آغاز كردند، اما در سينما نتوانستند آنطور كه بايد و شايد موفق باشند. به شخصه فكر ميكنم فقط حامد بهداد بود كه از تلويزيون شروع كرد و در ادامه توانست خودش را در سينما هم تثبيت كند.
* با اين تفاسير تو بيخيال سينما شده اي؟
... نه، من هنوز هم كار كردن در سينما را دوست دارم.
* گفتي فرصت كافي به ما داده نشد، فكر ميكني به جز باند بازي چه عواملي باعث شد اين فرصت براي شما فراهم نشود؟
... حداقل براي من يكي از دلايلي كه شايد باعث شد فرصت كافي برايم فراهم نشود، نقشهايي است كه بازي كردم. نقشهايي كه از من ديده شده، بيشتر بچه شيطون و تينيجر و... بود. فكر ميكنم مدل پيشنهادهايم بعد از «آواي باران» تغيير خواهد كرد.
* امسال جشنواره فيلم نداري؟
... نه، هر سال نزديك ايام جشنواره كه ميشود عزا ميگيرم كه چرا امسال من فيلمي در جشنواره ندارم. اما خب من چه كار ميتوانم انجام دهم؟ نه لابي كردن بلدم و نه از آن بازيگرها هستم كه موقع كار به كارگردانها و دستيارها زنگ بزنم، بگويم حواستان به من باشد.
آواي باران نقطه عطف كارهايم است
* به نظر ميرسد در «آواي باران» به يك نوع پختگي و بلوغ در بازي دست پيدا كردهاي...
... راستش هميشه به دنبال اين بودم كه نقش متفاوتي را تجربه كنم كه حال و هوايش نسبت به نقشهايي كه برايت گفتم، فرق داشته باشد. يك بار هم تا مرز چنين نقش متفاوتي در سريال «زير هشت» آقاي مقدم رفتم، اما اين همكاري ميسر نشد. بعد از سريال «سه، پنج، دو» با آقاي سهيليزاده صحبت كرديم و به اين نتيجه رسيديم كه مدل نقشهايم بايد عوض شود. آقاي سهيليزاده گفتند من خودم تو را در اين نوع نقشها (تينيجر) جا انداختم، خودم هم كاري ميكنم كه كاركترت كلا عوض شود. من هم از اين موضوع استقبال كردم و گفتم اميدوارم زماني دوباره با هم كار كنيم كه من يك نقش متفاوت را بازي كنم. اين اتفاق خيلي زود افتاد و در «آواي باران» نقش متفاوتي را تجربه كردم.
* نقشي كه در «آواي باران» داري، آنقدر متفاوتتر از نقشهاي قبليات است كه فكر ميكنم چند قسمت طول كشيد تا مخاطب بتواند تو را در اين قالب جديد قبول كند، قبول داري؟
... زماني كه آقاي سهيليزاده من را براي نقش فريد انتخاب كردند، خيلي از عوامل سريال با اين انتخاب مخالفت كردند، اما آقاي سهيليزاده پاي من ايستادند و گفتند سياوش ميتواند اين نقش را درست بازي كند. نميخواهم بگويم اين اتفاق افتاده، اما من همه تلاشم را كردم كه جواب اعتماد آقاي سهيليزاده را به خوبي بدهم.
* فريد يك جاهايي رابين هود است. اينكه اين نقش اينقدر مثبت است، در فيلمنامه بود يا خودت بهش رسيدي؟
... من چيز خاصي به نقش اضافه نكردهام و طبق فيلمنامه جلو رفتهام. حتي يك جاهايي با نظر آقاي سهيليزاده خشونت را هم به شخصيت فريد اضافه كرديم تا اين شخصيت، يك نواخت نباشد. اگر دقت كني ميبيني كه رفتار فريد در محل كارش با رفتاري كه در خانه از او ميبينيم، متفاوت است.
* فكر ميكنم ترانه روزبه بماني، قصه «آواي باران» را لو ميدهد. اينطور نيست؟
... واقعيتش اين است كه اين ترانه قبلا نوشته شده بود و اينطور نبود كه آقاي بماني با خواندن سناريو ترانه بنويسد. به همين دليل حرفي كه ميزني با واقعيت فاصله دارد. بايد صبر كني تا قصه به پايان برسد(خنده).
* در اين كار هم با مشكل همزماني پخش و تصويربرداري مواجه شدهايد. سخت نيست؟
... ببين فكر ميكنم اين موضوع آنقدرها هم سخت نيست. اكثر سريالهاي شبانه موفق، با اين اتفاق دست و پنجه نرم ميكنند. به نظرم اين همزماني، از اين جهت كه عوامل سريال از مخاطب فيدبك ميگيرند و ادامه سريال را با توجه به نظرات مردم جلو ميبرند، اتفاق خوبي است.
* فكر ميكني تركيب تو و سام به عنوان زوج پدر- پسر درآمده است؟
... شايد چون سام پيش از اين در نقش شخصيتهاي جوان ديده شده، يك مقدار براي مردم سخت است كه او را در نقش پدر من قبول كنند. اوايل كار يك مقدار باور كردن اين رابطه براي خودمان هم سخت بود، اما الان ديگر همه چيز سرجاي خودش قرار دارد و با هم راحتيم. فكر ميكنم سام خيلي جا افتاده اين نقش را بازي كرده و توانسته به خوبي از عهده اين نقش بربيايد.
* «آواي باران» نقطه عطف كاري سياوش خيرابي است؟
... من هميشه در مصاحبههايم گفتهام كه «ترانه مادري» بهترين كارم است اما الان فكر ميكنم تازه از «آواي باران» دارم بازيگري را شروع ميكنم. تا الان فقط ديده شدم اما از اينجا به بعد ميخواهم بيشتر بازيام را نشان دهم.
* تو تا امروز در كارهاي موفق سهيليزاده حضور داشتهاي. با توجه به اينكه از كارگردانان ديگر هم پيشنهاد داري نميخواهي فضاهاي كاري ديگر را هم در تلويزيون تجربه كني؟
... نه من و نه آقاي سهيليزاده اصراري نداريم كه حتما بايد باهم كار كنيم. اگر دقت كني من در «فاصلهها» و «دختران حوا» حضور نداشتم و در واقع هرجا كه لازم باشد آقاي سهيليزاده به من پيشنهاد كار ميدهند. خودم هم دوست دارم فضاهاي مختلفي را تجربه كنم اما قسمت نشده! مثلا زماني كه «زير هشت» آقاي مقدم به من پيشنهاد شد من سر سريال آقاي «فريدون حسنپور» بودم. در نهايت بايد بگويم من خيلي دوست دارم با كارگردانان ديگري هم در تلويزيون كار كنم اما شايد خيلي از كارگردانان و دستيارها فكر ميكنند، من چون در چند سريال در خدمت آقاي سهيليزاده بودهام، با كارگردان ديگري سريال كار نميكنم. در حالي كه اين تصور اشتباهي است.
نظر مثبت آقاي پرستويي باعث افتخار است
* چند هفته پيش تو در يكي از برنامههاي زنده تلويزيون حضور داشتي كه آقاي پرستويي روي خط آمدند و به تو بابت بازي در «آواي باران» تبريك گفتند. حس خوبي بود؟
... براي جواني مثل من يك افتخار محسوب ميشود كه استاد پرستويي كارم را ميبينند و نظر مثبتي روي آن دارند. من به آقاي پرستويي هم گفتم كه بايد سعي كنم آنقدر بهتر شوم كه نگويند با يك تعريف استاد پرستويي از خود بي خود شد.
* آقاي پرستويي چي گفتند و تو چه جوابي دادي؟
... در آن برنامه من و آقاي مهران احمدي حضور داشتيم كه آقاي پرستويي به صورت تلفني روي خط برنامه آمدند و اول به آقاي احمدي كه در «آواي باران» حضوري فوقالعاده دارند، تبريك گفتند. بعد هم گفتند به سياوش خيرابي تبريك ميگويم و فكر ميكنم به يك نوع بلوغ در بازيگري رسيده است. من هم آمدم بگويم استاد ما شاگردي ميكنيم، اما آنقدر هول شده بودم كه صادقانه گفتم نميتوانم حرف بزنم.
فعلا براي ازدواج برنامهاي ندارم
* نمي خواهي ازدواج كني؟
... نه از طرف خانواده فشاري براي اين كار دارم و نه هنوز خودم براي ازدواج به جمع بندي نهايي رسيدهام. فكر ميكنم هنوز وقت هست. فعلا دغدغهام اين است كه بازيگري را به جاي با ثباتي برسانم، بعد به ازدواج فكر خواهم كرد.
* وقتي بچه بودي فكر ميكردي در چه سني ازدواج خواهي كرد؟
... زماني كه سن و سال كمتري داشتم ميخواستم طوري ازدواج كنم كه فاصله سنيام با بچهام خيلي كم باشد، اما اين اتفاق نيفتاد. راستش فعلا براي ازدواج برنامهاي ندارم. البته اين مسائل چيزي نيست كه انسان بخواهد برايش برنامهريزي داشته باشد. شايد مثل شاهرخ استخري(كه از همينجا ازدواج و پدر شدنش را تبريك ميگويم) به صورت اتفاقي همه چيز براي ازدواج مهيا شد، يا مثل سام (سام درخشاني) من هم روزي به اين شرايط برسم، اما فعلا برنامهاي ندارم.
* برسام تنها بچه خانواده شماست، رابطهات با او چطور است؟
... برسام تا ارديبهشت كه فرزند آرش به دنيا ميآيد، تنها بچه خانواده ماست. او الان دو ساله است و تمام زندگي همه خانواده ماست و تمام زندگي من هم هست.
شهرت را دوست دارم
* شهرت هنوز هم برايت جذابيت دارد يا با تمام سختيهايش به آن عادت كردهاي؟
... هيچ وقت نتوانستهام اين را هضم كنم كه انسان از اينكه آدمهاي ديگر دوستش داشته باشند، اذيت شود. ببين؛ كسي كه بازيگر ميشود، بايد اين موضوع را قبول كند كه شهرت جزوي از زندگياش خواهد شد. يكسري از دوستان ميگويند وقتي در رستوران همه نگاهمان ميكنند نميتوانيم راحت غذا بخوريم اما باور كن اگر مردم در رستوران من را نگاه نكنند اذيت ميشوم و با خودم ميگويم يعني ديگر مردم مرا دوست ندارند؟ همه ما مديون نگاه مردم هستيم و به همين دليل، به شخصه هيچ وقت از شهرت اذيت نشدهام. بدون هيچ شعاري بايد بگويم من از با مردم بودن، لذت ميبرم و تعامل با مردم را دوست دارم.
* پس مثل برخي از بازيگرها كه ميگويند ما براي شهرت بازيگر نشديم، نيستي...
... با تمام احترامي كه براي همكارانم قائلم اما فكر ميكنم اين حرف، اشتباه است. كسي كه وارد بازيگري ميشود ميداند كه يكي از تبعات اين حرفه شهرت است. يعني چي كه ما براي شهرت نيامديم؟ از طرف ديگر همه آدمها، شهرت و ديده شدن را دوست دارند. يك بار يكي از بچهها گفت بيا شيشههاي ماشينت را دودي كن كه راحت در خيابان رفت و آمد داشته باشي! من در جواب گفتم اگر اين كار را انجام دهم، چطور تشخيص بدهم چه كسي من را دوست دارد و چه كسي دوستم ندارد؟
كنجد را افتتاح كردم چون نگران آينده بودم
* چي شد به فكر افتتاح «كنجد» افتادي؟
... راستش هميشه در اين فكر بودم كه با پول حاصل از بازيگري يك شغل ديگر هم داشته باشم. وقتي برخي از بازيگران مشهور كشور را در تلويزيون ديدم كه در روزگار پيري، با مشكل مالي مواجه شده اند با خودم گفتم بايد از موقعيتم استفاده كنم تا در آينده با اين مشكلات مواجه نشوم. خيليها با افتتاح اين رستوران مخالف بودند و ميگفتند ورودت به اين كار خوب نيست، اما من اين كار را دوست داشتم و «كنجد» را راهاندازي كردم. با صحبتهايي كه با آرش و اورنگ داشتيم، لطف كردند و آتليههايشان را يكي كردند (هر كدامشان آتليه عكاسي جدا داشتند) تا بتوانيم به كار رستوران هم برسيم.
* خودت هم به «كنجد» سر ميزني؟
... بله، اكثر بعداز ظهرها (در صورت فراغت) به مغازه ميروم.
* فضاي مغازه يك مقدار كوچك نيست؟
... تجربهاي كه در مورد برخي از دوستان بازيگرم ديدم اين بود كه آنها ميرفتند و با فردي شريك ميشدند تا يك بيزينس را راهاندازي كنند. به اين صورت كه سرمايه از طرف مقابل بود و اسم و اعتبار هم از دوستان بازيگر... اما بعد از مدتي كه كار جا ميافتاد، طرف مقابل شراكت را ملغي ميكرد. من اين تجربه را تكرار نكردم و ترجيح دادم با پول خودم كار را راهاندازي كنم و بعدا اگر پولم رسيد آن را گسترش دهم.
* تا اينجا از رستوران داري راضي هستي؟
... بله، الان در فكر اين هستم كه شعبه جديد كنجد را در تجريش افتتاح كنم. برخي از دوستان كه در كار فست فود هستند هم اين پيشنهاد را دادهاند كه در شمال و منطقه سعادتآباد شعبه كنجد را راهاندازي كنند.
* حرفي مانده كه برايمان بگويي؟
... از اين طريق بايد از كل عوامل «آواي باران» و در راس آنها آقاي سهيليزاده و آقاي هاشمياصل تشكر كنم كه باعث شدند بعد از مدتها كار خوبي انجام دهيم. در اين شرايط كه تلويزيون پول ندارد، كار كردن با بودجه شخصي سخت است كه آقاي هاشمياصل تا اينجا واقعا خوب عمل كردهاند و عليرغم اينكه با بودجه شخصي كار ميكنند، كم نگذاشتهاند. از آقاي سهيليزاده هم بايد تشكر كنم كه در اين پروژه واقعا پاي من ايستادند. اميدوارم توانسته باشم جواب اعتماد ايشان را بدهم، همچنين از امير سليماني عزيز تشكر ويژهاي داشته باشم كه عليرغم وجود حجم بازيگران زياد در اين كار، توانست به خوبي برنامهريزي كند تا بازيگران فشار زيادي را متحمل نشوند...
دیدگاهها
نوشتن دیدگاه