با شاهرخ استخري چهار سال بعد از دلنوازان
با شاهرخ استخري چهار سال بعد از دلنوازان
اميدوارم مجبور نشوم وداع تلخي با بازيگري داشته باشم
شايد خيليها فكر كنند شاهرخ استخري يكي از آن بازيگراني است كه راه صد ساله را يك شبه طي كرده، اما واقعيت اينطور نيست و شاهرخ راه رسيدن به شهرت را پله پله و به مرور طي كرده است. او كه فعاليت بازيگري خود را با بازي در تله فيلم «تلخون» آغاز كرد با بازي در سريال «دلنوازان» و «فاصلهها» به شهرت و محبوبيت خوبي بين مخاطبين جعبه جادويي دست پيدا كرد. شاهرخ اما اين روزها كم كارتر از گذشته شده و با وسواس بيشتري پيشنهادهايش را بررسي ميكند تا به قول خودش بتواند در نهايت به اتفاقي كه دوست دارد، دست پيدا كند. چندي پيش شبكهاي فيلم سريال «دلنوازان» را بازپخش كرد تا يك بار ديگر و بعد از چهارسال خاطره اين سريال در ذهن مخاطبين تلويزيون زنده شود. به اين بهانه پاي صحبت شاهرخ استخري نشستيم تا از حال اين روزهايش برايمان بگويد...
* «دلنوازان» بعد از چهارسال از شبكهاي فيلم پخش شد و بازهم توانست مخاطبان زيادي را پاي تلويزيون بكشاند. فكر ميكني ويژگي اين سريال چه بود كه مردم بازهم توانستند با آن ارتباط خوبي برقرار كنند؟
... اين سريال يك مقدار براي مردم حالت نوستالژي داشت. ما ايرانيها انسانهاي خاطره بازي هستيم و فكر ميكنم اين خاطره بازي در مورد «دلنوازان» اتفاق افتاد و مردم دوباره به آن اقبال خوبي نشان دادند. فكر ميكنم مهمترين ويژگي اين سريال اين بود كه آقاي سهيليزاده (مثل آثار ديگرشان كه چهرههاي جديدي را به مردم معرفي ميكنند)، شش جوان با انرژي را كه همه آنها انگيزه زيادي براي ديده شدن داشتند را دور هم جمع كرده بودند. در اين پروژه هيچ دلخوري و نارضايتي وجود نداشت و همه چيز براي ساخت يك مجموعه خوب فراهم بود.
* مدتي است كه سريالهاي تلويزيوني با استقبال چنداني روبه رو نميشود، فكر ميكني ويژگي «دلنوازان» يا «فاصلهها» چه بود كه اينقدر مورد توجه قرار گرفت؟
... يك سري فرمول ثابت شده وجود دارد كه اگر در هر سريالي از آن استفاده شود، احتمال بيشتري براي جذ ب مخاطب دارد سريال مورد توجه مخاطب قرار ميگيرد. در دنيا مرسوم است كه وقتي ميخواهند سريال جديدي را توليد كنند، از چهرههاي جديد استفاده ميكنند كه آقاي سهيليزاده اين كار را در آثارشان انجام ميدهند. ضمن اينكه فضاسازي آقاي سهيليزاده هم در اين مسير بيتاثير نيست و ايشان به بخش نمايشي بودن و مخاطبپسند بودن كار دقت زيادي دارند.
* وقتي به گروه بازيگران جوان «دلنوازان» نگاه ميكنيم به اين نتيجه ميرسيم كه هر يك از بازيگران اين سريال مسير متفاوتي را براي زندگي حرفهاي خود انتخاب كردند. به نظر ميرسد مسيري كه تو انتخاب كردي، نسبت به بقيه دوستانت متفاوتتر است. قبول داري؟
... به نظرم يك بخشي از ماجرا مسيري است كه تو به صورت ناخودآگاه در آن قرار ميگيري و بخشي از آن هم انتخابي است كه تو به عنوان بازيگر انجام ميدهي! اولين اتفاقي كه براي بازيگري كه در يك سريال پربيننده بازي كرده ميافتد، اين است كه بخشي از سينما كه بيشتر به فروش فكر ميكنند به سراغ او ميآيند و يا او را به تكرار نقشهاي مشابه قبلي وادار ميكنند. البته من سعي كردهام تا حد ممكن از تكرار دوري كنم.
* تو براي شروع در سينما، در كار كارگرداناني حضور پيدا كردي كه بيشتر به عنوان سازنده فيلمهاي تجاري معروف بودند...
... ببين يك زماني بود كه وقتي ميخواستم براي بازي در تلويزيون قرارداد ببندم ميگفتند شما كه سينمايي بازي نكردهاي، پس به ما تخفيف بده! از طرف ديگر وقتي براي بازي در فيلم سينمايي هم پاي قرارداد مينشستم ميگفتند شما كه كار اولت هست، پس به زحمت يك مقدار فيتيله را بكش پايين! اين در حالي بود كه در همان ايام من چند پيشنهاد سينمايي را رد كرده بودم تا بتوانم با يك نقش خوب وارد سينما شوم. به همين دليل وقتي ديدم از هر دو طرف تحت فشار هستم، تصميم گرفتم از بين پيشنهادهاي سينمايي كه به دستم رسيده بود، يكي را انتخاب كنم. در نهايت فيلمهايي مثل «چك»، «پس كوچههاي شمرون» و... را در سينما تجربه كردم كه فكر ميكنم هر كدام از اين فيلمها يكي از متفاوتترين آثار سازندگان آن به حساب ميآيد.
* اما الان به نظر ميرسد در سينما كمكارتر از گذشته شدهاي و هر پيشنهادي را قبول نميكني...
... مسيري كه در موردش صحبت كرديم، راهي است كه به نتيجه رسيدن در آن مستلزم صبر است.
* براي بازي در سينما فقط به نقش يك فكر ميكني؟
... نه واقعا اينطور نيست اما متاسفانه هنوز حتي نقش كوتاهي كه من را براي بازي ترغيب كند، پيشنهاد نشده!
* پيش از شما بازيگراني مثل شهاب حسيني بودند كه از تلويزيون به شهرت رسيدند و در سينما اتفاقات خوبي برايشان افتاد. با توجه به شناختي كه ازت دارم و صحبتهايي كه در اين شش سال با هم داشتهايم، چرا تو در جايگاهي كه هميشه ميخواستي نيستي؟
... خيلي سوال سختي است. گاهي به اين فكر ميكنم شايد هنوز زود است و نبايد عجله كنم. گاهي هم فكر ميكنم شايد ديگر اتفاقاتي كه از اول به آن فكر ميكردم، هيچ وقت برايم نخواهد افتاد. ببين فكر ميكنم اين خيلي مهم است كه تو با چه كاري معرفي و ديده شوي. مثلا يك بازيگر كارش را با يك سريال روتين شبانه آغاز ميكند و ديده ميشود، يك نفر ديگر با بازي در نقش اصلي يك فيلم سينمايي ديده ميشود و... اين شروع بازيگر را در كانالي قرار ميدهد كه او بايد از اين مسير براي رشد خود استفاده كند. جايي كه من كارم را آغاز كردم،يك نقش در تله فيلم تلخون عليرضا اميني، يك نقش كوتاه در سريال سامان مقدم بود، بعد هم در داداشي و بعد هم نقش اول يك سريال شبانه... (سكوت چند دقيقهاي شاهرخ)
* نميخواهي صحبتهايت را ادامه دهي؟
... راستش حس ميكنم يك نوع ياركشي در سينماي ما وجود دارد كه در سينماي دنيا نيست. مثلا وقتي فيلمي مثل هانگر گيم توليد ميشود، همراه خود ستاره جواني مثل جنيفر لارنس را شكل ميدهد. آنها چنين ستارهاي را به وجود ميآورند و بعد از چند وقت فيلمي به آن پيشنهاد ميشود كه با بازي در آن اسكار را تصاحب ميكند و در ادامه ميآيند وهانگر گيم 2 را با بازي او ميسازند كه در هفته اول اكران، به فروش افسانهاي 158 ميليون دلار دست پيدا ميكند يادمان باشد فيلمي كه نسخه 2 آن ساخته ميشود قطعا فيلمي است تجاري! پس براي بازيگر، بازي در سينماي تجاري يا جايزه بگير منافاتي ندارد. اين يعني سينما اول ستاره ميسازد و بعد از آن استفاه ميكند. متاسفانه در سينماي ما اين اتفاقات خيلي سخت ميافتد.
* چطور؟
... ببين يك اتفاقي براي بازيگر جواني ميافتد و عدهاي او را براي بازي در يك سريال دوست دارند. در اين حالت شما ميتوانيد انگ تلويزيوني بودن به او بچسبانيد، او را چهار سال رها كنيد، طوري كه مردم به طور كلي او را فراموش كنند و يا در مقابل ميتوانيد او را حمايت كنيد و از اين بازيگر جوان يك ستاره بسازيد كه در ادامه به روند كلي سينما كمك كند. متاسفانه ما در سينمايمان نه تنها چيزي به نام ستارهسازي نداريم بلكه عادت به ستارهسوزي داريم. بازيگران زيادي بودهاند كه ثابت كردهاند اگر فرصت لازم را به دست بياورند ميتوانند در سينماي غيربدنه هم درخشش خوبي داشته باشند. بازيگراني كه نشان دادند اگر يك كارگردان خوب باشد كه با آنها خوب كار كند ميتوانند موفق باشند و همينطور هم شد و توانستند با درخشش در نقشهايي كه برعهده داشتند، كانديد شوند.
* فكر ميكني اهالي سينماي هنري تو را غريبه ميدانند؟
... شايد هم بيشتر از يك غريبه! اين در حالي است كه خيلي وقتها آدمهايي كه در سينماي بدنه كار ميكنند هم بازيگراني كه بيشتر در سينماي هنري حضور دارند را غريبه ميدانند. به شخصه فكر ميكنم هيچ كدام از اين دستهبنديها درست نيست. سينماي بدنه به بازي بازيگران خوب احتياج دارد و سينماي هنري هم به فروش خوب نياز دارد. (سكوت چند لحظهاي شاهرخ) البته در سالهاي اخير سينماي هنري نشان داده كه بدون ستاره هم ميتوان به موفقيت رسيد.
* اصلا موفقيت يك فيلم به نظرت يعني چه؟
... به نظرم اين موضوع دو بخش دارد. بخش اول كه اهميت زيادي هم دارد موضوع صنعت سينماست كه بايد ببينيم براي يك فيلم چقدر هزينه شده و در نهايت چقدر فروش داشته! فكر ميكنم با قياس اين اعداد ميتوانيم در مورد موفقيت يك فيلم در اين بخش نظر دهيم. بخش ديگر اين است كه شما يك فيلم خوب با ارزش هنري قابل قبول ميسازيد و مخاطب دوست دارد بارها آن را تماشا كند كه اين هم از نظر من موفقيت است. قلبا دوست دارم اين نوع فيلمها هم به فروش بالايي دست پيدا كنند. فروشهاي ميلياردي امروز در مقابل فروش فيلمي در روزگار قديم كه از بين يك ميليون و دويست هزار نفر جمعيت آن زمان تهران، يك ميليون نفر در سينماها به تماشاي آن نشستهاند، چيزي جز يك شوخي نيست.
* در اين مدت كه كمكارتر از گذشته شدهاي، فيلمها و سريالهاي متعددي را رد كردهاي، از فراموشي نميترسي؟
... خيليها من ميگويند كه هر چه بيشتر كار كني و جلوي چشم باشي، موفقتري و كمكم پيشنهادي بهتري هم خواهي داشت. اما من هيچ وقت نتوانستهام خودم را به اين راضي كنم در كاري بازي كنم كه آن را دوست ندارم. شايد اين فراموشي كه ميگويي اتفاق بيفتد اما اين امكان وجود دارد كه بعد از مدتي، دوباره با يك كار خوب و با قدرت بازگشت.
* اصلا چرا لابي نميكني و از رابطههاي مرسوم سينمايي استفاده نميكني تا به يك نقش خوب برسي؟
... از آنجايي كه لابي خاصي ندارم و فرمولهايي از اين جنس را بلد نيستم، بايد بنشينم و دعا كنم بخشي از سينما كه فيلمهايشان را صرفا براي فروش نميسازند، من را قبول كنند. شايد صبري كه امروز به خرج ميدهم باعث شود يك روز نظر اين دوستان عوض شود.
* و در اين يكي دو سال كارهايي را هم انتخاب كردهاي كه به نظرم اشتباه بوده...
... شايد در بين كارهايي كه كردم اشتباه هم وجود داشت، اما اين را مطمئن باش در كارهايي كه انتخاب نكردم اشتباه نبوده، آسيب رواني و ذهني كه بيكاري در حرفه ما با خود به همراه دارد از ترس فراموش شدن هم بدتر است. تو هر چقدر هم در زمان بيكاري روي خودت كار كني (كتاب خواندن، فيلم ديدن، ورزش كردن) باز هم حس ميكني كه بيكاري و اين براي يك مرد سخت است. حتي بي پولي هم به اندازه كم كاري سخت نيست. در شروع كار، ويترين خيلي برايم مهم بود. مثلا اوايل سعي ميكردم ماشين خوبي سوار شوم اما امروز ديگر برايم مهم نيست كما اينكه الان يك سال است ماشين ندارم. به هرحال شرايط سخت است. در اين چند سالي كه در تلويزيون كار نكرده ام، شايد به اندازه درآمدي كه براي بازي در «فاصلهها» كسب كردم هم درآمد نداشتهام. البته دلارياش را حساب كن (خنده). اما به هر حال اين راهي است كه خودم انتخاب كردهام.
* اين يعني تو همه اين سختيها را قبول كردهاي كه اتفاقات بهتري در زمينه بازيگري برايت بيفتد...
... انشاءا...، اميدوارم زودتر در مسير رسيدن به اهدافم قرار بگيرم.
* كاش مردم بازيگران سينما را انتخاب ميكردند.
... متاسفانه نظر مردم در انتخاب بازيگران سينما هيچ نقشي ندارد. متاسفانه روابط يك مقدار جاي ضوابط را گرفته است كه اين موضوع دردناكي است. تو من را ميشناسي و ميداني در اين حرفه دوست و رفيق زيادي ندارم، دروغ نميگويم و از چيزي جز حق دفاع نميكنم. يك مقدار دلم پر است و شايد حرفي بزنم كه براي برخيها خوشايند نباشد. بگذريم...
* سال گذشته علي ضياء در برنامه اينجا شب نيست راديو جوان خبر ازدواج تو را اعلام كرد و اين موضوع را به تو تبريك گفت. ظاهرا از اين بابت از علي ناراحت بودي، درسته؟
... خودت ميداني كه من علي ضياء را از زماني كه «گزينه جوان» را اجرا ميكرد دوست داشتم. وقتي اين ماجرا اتفاق افتاد و مطلع شدم علي در برنامه اعلام كرده، ناراحتيام از اين نبود كه چرا علي تبريك گفته، از اين ناراحت بودم كه وقتي من راجع به مسئلهاي كه در زندگي شخصيام اتفاق افتاده صحبت نكرده ام، شايد به اين معناست كه نميخواهم آن را رسانهاي كنم و يا حداقل ترجيح ميدادم اين موضوع در جاي درست خودش و از طريق خودم اطلاعرساني شود. ناراحتي من فقط همين بود.
* چند هفته پيش تو را در كنار علي ضياء براي كمك به كارتون خوابهاي تهران ديدم، اين يعني مشكلي كه بين شما به وجود آمده بود، حل شده؟
... مشكل و كدورتي بين ما نبوده و نيست و آن مسئله هم خيلي زود حل شد. چند بار بنا بود با علي قرار بگذاريم و يكديگر را ببينيم تا اينكه در نهايت يكي از سهشنبه شبها به دعوت علي به جمع كارتون خوابهاي تهران رفتيم... حس عجيبي بود. فضاي آن جا طوري است كه انسان را به فكر فرو ميبرد. به منقطهاي در نزديكي اتوبان آزادگان رفتيم و بعد از 200-300 متر پيادهروي به چند نفر رسيديم كه از سرماي اين روزها به يك پيت آتش پناه برده بودند. به شخصه تا مدتها از اينكه بگويم زندگيام سخت است و مشكل دارم خجالت ميكشيدم. بچههاي موسسه طلوع هر هفته سهشنبه شبها نزديك به 3 هزار عدد غذاي گرم را بين كارتون خوابهاي تهران تقسيم ميكنند و براي نجات آنها از اعتياد و برگرداندن آنها به زندگي تلاش ميكنند.
* پس هر سهشنبه آنجا هستي؟
... تلاشم را ميكنم كه اين اتفاق بيفتد. حتي ازعلي خواستهام كه هر هفته اين موضوع را يادآوري كند.
* نگاهت نسبت به آينده چطور است؟
... با تغييراتي كه اين اواخر در زندگيام به وجود آمده، مثل به دنيا آمدن دختري كه خدا بهم هديه داده، نسبت به قبل در مورد آينده خيلي نگرانتر هستم. من اصلا اينطوري نبودم، نگران داشتن و نداشتن نبودم اما الان ديگر يك مقدار ماجرا فرق دارد. آنهايي كه بچه دارند ميدانند كه بچه غرور آدم را ميشكند...
* چطور؟
... به هرحال يكي به دنيا آمده كه تو براي لبخندش حاضري هر كاري انجام بدي!
* حرفي مانده كه برايمان بگويي؟
... عجله ندارم، اما اميدوارم يك روزي اتفاقي كه مدنظرم است در سينما برايم بيفتد و مجبور نشوم وداع تلخي با اين حرفه داشته باشم.
نوشتن دیدگاه