فریبا متخصص: از حواشی و شایعات دوری میكنم
شبكههای مجازی آدمها را از همدیگر دور كرده است
فریبا متخصص سالهاست كه با هنر خود در رادیو، تلویزیون، تئاتر و سینما به یك چهره محبوب و دوستداشتی برای مخاطب تبدیل شده است. او بسیار متین و باوقار است و در تمام این سالها هرگز شایعه و یا حاشیهای درباره او ندیده و نشنیدهایم. به شدت به خانواده و اصول آن پایبند است و شاید همین اصول باعث شده تا درگیر حواشی مرسوم این حرفه نشود و حتی حمایتهای اعضای خانوادهاش را فاكتوری مهم در پیشرفت خود در شغلش میداند. او حتی به ندرت مصاحبه میكند. پسرش (پوریا) نیز از همان دوران نوجوانی وارد وادی هنر شد و بازیگری را چندبار تجربه كرد و حالا در فرانسه مشغول تحصیل در رشته كارگردانی است. فریبا متخصص با سریال «شهرزاد» درخششی دوباره داشته و در این مصاحبه از «شهرزاد» تا زندگی شخصیاش برایمان صحبت كرده است.
یك همكاری 20ساله
من حدود 20 سالی هست كه با آقای فتحی همكاری میكنم. البته در همه كارهای ایشان نبودم ولی در دو تلهتئاتر و همچنین سریال «همسایهها» حضور داشتم. باتوجه به شناخت نسبی كه از من داشتند، من را به «شهرزاد» دعوت كردند.
پیشبینی برای موفقیت
راستش آدم از قبل به این مسائل فكر نمیكند كه ممكن است یك كار چقدر موفق باشد و بیشتر برایش متن و كارگردان خوب، مهم است ولی طبیعتا وقتی یك كار این دو فاكتور را داشته باشد و در كنار آن بازیگران حرفهای و خوبی هم در كار حضور داشته باشند، قاعدتا باید كار خوبی باشد. آقای فتحی خیلی وسواس دارند و نكتهسنج هستند و از هیچ چیزی در كار نمیگذرند و در نتیجه خروجی كار مطمئنا خوب است و مردم هم دوست دارند. شاید یكی دیگر از دلایل موفقیت «شهرزاد» هم این باشد كه آببستن به سریال در این كار وجود ندارد و زحمت و زمان زیادی برای آن گذاشته شده است. حتی یك پلان كوچك اضافه در كار نمیبینیم و آنقدر هرس میشود كه ریتم خوب، بازیهای خوب و كار خوب ارائه شود و همه چیز فشرده و بهجاست.
در سریال «عشق» باید باشد
من فكر میكنم در سالهای اخیر ابتدا هجوم ماهواره و شبكههای متعدد باعث شد و سپس سریالهای تكراری، بیمحتوا و درجهسه تلویزیون باعث شد بیشتر بینندهها خسته شوند، چرا که آنها میخواستند رنگ و لعاب جدیدی ببینند و این شد که از تلویزیون فاصله بگیرند. عشق یك چیز خدادادی است و همانطور كه خداوند عاشق بندگانش است و بندگانش نیز خداوند را دوست دارند، مردم هم دوست دارند در سریالها این «عشق» را ببینند ولی سالهاست كه این موضوع مهم را در كارها نمیبینیم و از مخاطب دریغ كردهایم. نمیدانم چرا دوست داریم همیشه غم باشد و عزا و مسائل تلخ را نمایش بدهیم و اینها مردم را خسته میكند و مردم روی آوردند به سریالهای ماهوارهای كه آنها هم افتضاح بودند و بنیان خانوادگی نداشتند ولی از سر ناچاری و به خاطر رنگ و لعاب جدیدی كه داشتند، مردم به سمت آنها كشیده شدند. بعد هم كه دیدند در آن سریالها هم چیزی جز مسائل غیرفرهنگی و ضدخانواده نیست، از سریالهای آنور آبی هم زده شدند. در نتیجه هدف پروژه «شهرزاد» چیزی بود كه مردم دوست داشته باشند. همه نوع قشری میتواند «شهرزاد» را ببیند، از آدمهای علاقهمند به سیاست تا علاقهمند به عشق و خانواده، حتی كسانی كه اكشن و جنجال را دوست دارند. همه چیز به اندازه و در حد مطلوب در «شهرزاد» هست. هركسی میتواند با شخصیتهای این سریال همذاتپنداری كند و قطعا هركسی در زندگیاش تلنگری از نمونههای «شهرزاد» وجود داشته است. البته نمیگویم این كار كم و كاستی ندارد ولی درایت و هوش كارگردان باعث شده تا كار به بیراهه نرود.
فصلهای متصل بههم
به نظرم نباید بین فصلهای «شهرزاد» تقسیمبندی كرد. درواقع حس من این است كه «شهرزاد» یك سریال كامل است كه در بخشهای مختلف پخش شده و درواقع هرفصل دنباله فصل گذشته است و روند حركتی داستان همان است. این روزها هم مشغول فیلمبرداری فصل سوم هستیم كه بسیار جذاب و دیدنی خواهد بود.
یك خانواده چشمرنگی!
راستش تا به حال به این موضوع اینطور دقت نكرده بودم ولی فكر میكنم وقتی بازیگر نقش «فرهاد» را انتخاب كردند مطمئنا یا پدرش باید چشمرنگی میبود یا مادرش. فكر میكنم من و آقای سلطانی را همزمان انتخاب كردند و اینكه همه در این خانواده چشمرنگی شدیم هم جالب است.
فضای بدونتنش شهرزاد
خدا را شكر من همیشه با همكارانم رابطه خوبی داشتم. در «شهرزاد» هم این موضوع وجود دارد و چقدر خوب است كه باهم خوب هستیم. فضای این كار بدون تنش و حرف و حدیث است. هیچكس پشت دیگری حرف نمیزند، همدیگر را دوست داریم و ارتباط صمیمانهای با هم داریم و به همین دلیل خیلی از این كار راضی هستم.
تفاوتهایی در نقشها
راستش این روزها دلم میخواهد نقشهایم متفاوت باشند. البته این بستگی به كارگردانها هم دارد كه این ریسك را بكنند و اعتماد را كنند و بخواهند نقش متفاوتی از همه كارهایی كه كردهام به من بدهد. نقش من در سریال «شهرزاد» نقشی بود كه تاكنون كار نكرده بودم و با اینكه بارها نقش مادر را بازی كرده بودم ولی سعی كردم همواره تفاوتهایی در آنها ایجاد كنم. دوست دارم نقشهایم متفاوت باشند و جای كار داشته باشند. اصلا برایم مهم نیست یك سكانس است یا در كل كار حضور دارد و كیلویی به نقش نگاه نمیكنم بلكه دوست دارم یك چیز متفاوت با نقشهای دیگرم باشد.
سختیها و كنارگذاشتن!
ما در دورهای وارد این كار شدیم كه ورود كردن به این كار سخت بود و به این راحتی نبود. متاسفانه در سالهای اخیر خیلیها بدون هیچ زحمت، تجربه، درس و تعلیمی وارد این كار شدند! لحظاتی بوده كه در گذشته احساس كردم اگر میدانستم آخر این كار این است كه اینقدر راحت همه پذیرفته میشوند، شاید این كار را شروع نمیكردم ولی الان خیلی به این مسائل اهمیت نمیدهم! همیشه عاشق این حرفه بودم و فكر كنار گذاشتن آنهم در لحظه و مقطعی بوده است.
اگر به عقب برگردیم...
فكر میكنم بازهم حول و حوش اینكار هستم اما با یك نگرش دیگر به زندگی و كارم. با تجربههایی كه الان دارم اگر به گذشته برگردم خیلی كارها را نمیكنم، خیلی نقشها را قبول نمیكم و قطعا نگاهم نسبت به كار خیلی متفاوت است. با این حال همه آنها تجربه بوده و فكر میكنم همه آنها را لازم داشتم. گاهی به این موضوع فكر كردهام و گاهی میگویم اگر به عقب برمیگشتم دیگر وارد این كار نمیشدم و شاید شغل دیگری را انتخاب میكردم!
بازیگری و حمایت پدرم
پدرم به شدت مشوق من در این كار بود و مادرم خیلی كاری به این موضوع نداشت. پدرم همیشه میگفت كار كن و بازیگری را ادامه بده و تا جاییكه میخواهی و میتوانی جلو برو. بعد هم كه ازدواج كردم و چندسال بعد بچهدار شدم، بازهم كارم ادامه داشت. شاید یكی از عوامل موفقیت من پدرم بود و شاید اگر جلوی من را میگرفت و میگفت برو رشته دیگر، من هم میرفتم. یادم هست از حدود كلاس پنجم و حتی قبلتر خودم را جای آدمهای دیگر میگذاشتم و مثل آنها رفتار میكردم. یادم هست كه در مدرسه در گروه تئاتر بودم و برای بچهها شو اجرا میكردم. زنگ تفریح برای 30 نفر در كلاس نمایش اجرا میكردم. درواقع معتقد هستم فقط علاقه نیست و یك چیزی در وجود آدم هست كه یه زمانی میزند بیرون. این موضوع در بچگی در وجود من بود و پدرم هم دوست داشت و من را تشویق میكرد. در واقع كسی جلوی من را نگرفت و من در این مورد شانس آوردم. اصلا كسی نمیتوانست جلوی من را بگیرد (خنده). از 18سالگی هم به صورت حرفهای كار كردم. بعد از اینكه دیپلم گرفتم، رقتم باغ فردوس كه فراخوان كلاس تئاتر داده بود و بعد از آن هم وارد اداره تئاتر شدم و ادامه كلاسها را سپری كردم. در رادیو و تلویزیون كار كردم و مداوم سركار بودم و هرگز بیكار نبودم و همه جا سرك میكشیدم (خنده). خیلی عاشق كار بودم و كار میكردم.
علاقه شدید به موسیقی
من موسیقی را هم خیلی دوست داشتم ولی هیچوقت نتوانستم بروم دنبالش چون دائم سركار بودم. در دوران مدرسه عاشق گیتار بودم و میگفتم بزرگتر كه شدم میروم سراغ موسیقی، ولی بزرگتر كه شدم دیگر وقت آن را نداشتم!
حمایتهای همسرانه
بدون شك برای كسی كه در این حرفه نبوده خیلی سخت است كه بخواهد شرایط این كار را درك كند. من بعد از ازدواج شاید حدود 8ماه كار نكردم و بعد از آن مداوم سركار بودم. یكی از كسانی كه در تمام این سالها مشوق من بود، همسرم بود و همیشه از من میخواهد كه كار خوب انجام دهم. همسرم میداند كه من عاشق كارم هستم و به همین دلیل همیشه به من توصیه میكند كه كارهایی بازی كنم كه ارزنده باشند. شاید اوایل كارم كه جوانتر بودم، دوست داشتم در كارهای متعدد بازی كنم، به صورت همزمان سر چند كار باشم ولی یكی از كسانی كه من را به خودم میآورد، همسرم بود و به من میگفت كه در انتخابهایم دقت كنم و دقیق كار كنم.
هنرمند و زندگیمشترك
من در كنار آدمی زندگی كردم كه همیشه مواظب من بود و با اینكه در این حرفه نبود، همیشه مشاور و مشوق من بود و از من حمایت میكرد. همسرم همیشه هوای من را داشت و این برای یك هنرمند خیلی مهم است كه یكی كنارش باشد كه پابهپای او بیاید و به همین دلیل همیشه قدردان محبتهای همسرم هستم. فكر میكنم شاید یكی از دلالی اصلی موفقیت من او باشد چرا كه اگر میخواست ساز دیگری بزند و با من ناكوك باشد من نمیتوانستم با آرامش به كارم ادامه دهم. زندگی با هنرمندان سخت است و جا دارد كه از او تشكر كنم. همینطور از پسرم هم باید تشكر كنم.
پسرم خارج از کشور درس میخواند
پسرم (پوریا) در خارج از كشور در رشته کارگردانی درس میخواند. من خیلی سعی کردم جلوی او را بگیرم ولی او به دنبال علاقهاش رفت. به بازیگری هم بیعلاقه نیست و در این زمینه فعالیت هم داشته و در سریال خوبی مثل «در چشم باد» و چندكار به كارگردانی آقای كمال تبریزی كار كرده است ولی خودش باید تصمیم بگیرد كه میخواهد بازیگری را ادامه دهد یا كارگردانی.
دوری از حواشی مرسوم
گاهی خود بازیگران این حواشی را دوست دارند و دوست دارند ورد زبان باشند. من كارم را میكنم و زندگیام را ادامه میدهم و كاری به دیگران ندارم. تا الان هم نشده كسی راجعبه من چیزی بگوید. معتقد هستم اگر آدم از خود و خانوادهاش شروع كند و یكسری حرمتها را در خانواده خود یاد بگیرد، تمرین كند، یاد بدهد و آنها را حفظ كند و در عین حال زندگی را با كار قاطی نكند، اسیر حواشی هم نمیشود. من در خانه به عنوان یك همسر و یك مادر هستم و وقتی هم سر كار هستم، كارم را انجام میدهم و سریع بعد از پایان كار برمیگردم خانه. اصولا نه جایی میروم و نه در دورهمیهای خصوصی هنرمندان شركت میكنم. شاید همه آدمها به اینجور چیزها نیاز داشته باشند ولی من از اول در چنین فضاهایی نبودم و جز خانواده و كار به چیز دیگری فكر نمیكردم. از ابتدا دوست داشتم محیط خانواده و خانهام طوری باشد كه حرمتها حفظ شود و با همسرم خیلی پایبند به حریم خانه و خانواده و سنتها هستیم. دوست نداشتم با پارتی و روابط به جایی برسم و در كارم آرامآرام جلو رفتم و هیچ پشتوانهای نداشتم و هرچه كسب كردم با تلاش بوده و به همین دلیل به خودم افتخار میكنم. اگر با رابطه و پارتیبازی بود شاید الان جایگاه بالاتری داشتم ولی قطعا در دل مردم جایی نداشتم! من عاشق مردم هستم و برایشان احترام قائل هستم و وقتی آنها را در خیایان می بینم از صمیم قلب دوستشان دارم و احساس میكنم آنها هم من را دوست دارند. من نمیتوانم بگویم هنرمند معروفی هستم ولی شاید بتوانم بگویم، محبوب هستم و این محبوب بودن برایم ارزشمندتر است.
خانم كارمند بازنشسته!
من به جز بازیگری و درواقع به جز فعالیتهای هنری، كار خاص دیگری ندارم. من كارمند رسمی صداوسیما هستم كه به تازگی و اول مهر بازنشسته شدهام. رادیو برای من از اهمیت زیادی در تمام این سالها برخوردار بوده است و اگر حتی به فعالیت در تئاتر، سینما و تلویزیون هم مشغول بودم، بازهم رادیو به موازات در زندگی من جریان داشته و شاید گاهی به شكل مقطعی و كوتاه از آن دور شده باشم ولی چیزی است كه هرگز آن را كنار نگذاشتم.
از تفریح تا رفیقبازی
تفریح كجا بود!؟ اصلا تفریح چیست؟ واقعا یك زمانیهایی آرزو میكنم یك جایی بنشینم و دوتاگل ببینم و یك رودخانهای باشد و حالم خوب شود ولی فرصتی برای این كارها ندارم مگر وقتهایی كه بروم پیش پسرم كه سالی دوبار آنهم نهایتا دوهفته! واقعا هیچ تفریح خاصی ندارم. آدم رفیقبازی هم نیستم و دوست خاصی ندارم چون سخت دوست پیدا میكنم. با همه خوب هستم ولی باید برای دوست، وقت گذاشت و باید برویم و بیاییم و چون وقت این كارها را ندارم، دوستی هم ندارم. دوستیهای من در حد كار و همكاران در سر كارهای مختلف است. من دوستی با همكارانم را هم خیلی ادامه نمیدهم و بیشتر به همان زمان كار محدود میشود!
دورشدن مردم از همدیگر
اینكه چرا در شبكههای مجازی حضور ندارم به این دلیل است كه هم وقتش را ندارم و هم اینكه از فضای آن خسته میشوم. دوست دارم ارتباطم با آدمها تنگاتنگ باشد و حسشان كنم. این صفحات خیلی الكی هستند و خیلی وقت آدم را میگیرد. البته به نظرم بعضی از جوانها خوب از آن استفاده میكنند ولی وقت آدم را خیلی میگیرد و به جای آن خیلی كارها میشود كرد كه بیشتر به درد آدم میخورد. همین كه ببینید مثلا توی تلگرام چه كسی برای شما پیام داده و جواب بدهید خودش چندساعت وقت آدم را میگیرد! جالب است كه همه 12شب بهبعد یادشان میافتد كه بنشینند پای این برنامهها و شروع به پیام دادن كنند و من در این سن و سال ترجیح میدهم به جای اینكه یكیدو ساعت وقتم را در فضای مجازی باشم، یك فیلم ببینم یا چند صفحه كتاب بخوانم. متاسفانه این روزها حتی ارتباط مردم تلفنی هم نیست و به این شبكههای مجازی محدود شده است. البته این هم یك تب است كه تمام میشود و آدمها دوباره به همدیگر برمیگردند. مثلا در یك مهمانی كه هستی میبینی هیچكس با دیگری حرف نمیزند! حتی زن و شوهر در خانه خودشان همینطور هستند و این شبكههای مجازی ارتباط آدمها را با هم كم كرده است!
گفتگو: محمد حسینزاده و مریم پورفاطمی
نوشتن دیدگاه