گفتگو با نابغه دو ساله و نیم حرکات آکروباتیک جهان و والدینش
نگاههای خدا شامل حال آرات شد
وقتی پدرش تمام وقت خود را در اختیار فرزندش قرار داد با برخورد تمسخرآمیز اطرافیان مواجه شد. پدر بی توجه به طعنهها و کنایهها، همبازی دلبندش شد و با انکه تجربهای در زمینه ژیمناستیک و یا حرکات خاص و آکروباتیک نداشت؛ شرروع به آموزش دادن کرد. پسر به عشق پدر و گاهی خودسرانه همگام با اموزشها به جلو پیش میرفت و حرکاتی که انجام میداد در برابر کودکان هم سن و سالش قابل قیاس نبود. کسی این پدر و پسر را باور نمیکرد تا اینکه پدر به عشق پسر، فیلمهای را که از او میگرفت را در صفحات مجازی قرار داد و به صورت اتفاقی ورق برگشت. وقتی روزنامه معروف اروپایی دیلی میل با آب و تاب از آرات حسینی نوشت، نگاه خیلی از رسانههای اروپایی، آسیایی و امریکایی به سوی این کودک جلب شد و او را نخبهای جهانی معرفی کردند. آرات قدرت عجیبی در دستانش دارد که با هدایت و راهنمایی پدرش توانسته حرکات پرتابی و چرخشی جالبی را که خارج از توان کودکان هم سن و سالش است، انجام دهد. کشورهای زیادی از جمله مجموعه نخبه یابی امریکا، ژاپن و کشورهای حاشیه خلیج فارس برای جذب و انتقال آرات به کشورشان اعلام امادگی کردند؛ اما پدرش تا قبل از سه سالگی هیچ برنامهای برای خروج فرزندش از ایران ندارد. در این راستا با پدر و مادر این نخبه خارق العاده به گپ و گفت نشسته ایم که خواندش خالی از لطف نیست.
سید محمد حسینی، پدر آرات:
آرات سه ماهه بود که فهمیدم قدرت و توانایی خاصی در دستانش وجود دارد
سید محمد حسینی و چهل ساله هستم. در شهر بابل استان مازندران زندگی میکنم ودرحال حاضر بیکارم. هجده سالی است ازدواج کرده ام،ثمره زندگیم دو فرزند به نام شقایق( آیدا) و آرات است. شقایق دوم دبیرستان را تمام کرده است.
آرات در هشتم مهر سال 92 به دنیا امده است. آرات یعنی شجاع و جسور، به همین خاطر این اسم را برروی پسرم گذاشتم تا همانند اسمش نترس باشد. تقریبا بیست روز مانده به تولدش؛ تصمیم گرفتم برای پسرم برنامه ویژهای پیاده کنم. خودم اهل ورزش نیستم فقط گهگاهی فوتبال بازی میکنم بنابراین تمام هم و غمم را برآن گذاشتم تا بخاطر علاقهای که به ورزش دارم، پسرم را به سمت ورزش هدایت کنم. وقتی آرات به دنیا آمد، هیچ تجربهای نداشتم. دو سه ماه اول با ماساژ دادن بدنش به بدنش فرم میدادم. سعی میکردم با انجام حرکات ساده و بازی با بدنش، عضلات پسرم را تقویت کنم. بعد از اینکه مدتی با او کار کردم به نوعی با تمام فرم بدن و حالتهای آن آشنایی پیدا کردم و کم کم دنیایی از تجربه شدم.در سه ماهگی آرات بود که متوجه شدم بدنش توانایی خاصی دارد و دستانش قدرت و توانایی خارق العاده و عجیبی دارد که میتوانم روی آن مانور دهم. قبل از اینکه چهار دست و پا راه برود، تاب خوردن با دستانش را یاد گرفته بود و در شش ماهگی از روی طنابهای دستی که آویزان بود و همچنین از روی دارحلقه پشتک میزد.انگار ارات مسیر زندگیش را پیدا کرده بود و مرا مجاب میکرد تا همزمان با او در این مسیر گام بردارم. کارم به جایی رسید که تمام وقت در اختیار پسرم قرار گرفتم و کارم را رها کردم. یک سالی است که به خاطر پسرم و دادن تمرینهای لازم به او خانه نشین شدم.
هیچوقت در نقش پدر آرات نبودم
در موقع تمرین دادن، در نقش پدر آرات نبودم. موقع تمرین کردن با آرات من در نقش خرگوش، خرس، اسب و هر حیوانی که ارات آن را دوست داشت، ظاهر میشدم تا از این طریق بتوانم ارتباط بهتری با او برقرار کنم . مثلا میگفتم: « خرگوش داره میاد. آروم اروم ..الان میخواد از اینجا بپره.» پسرم که با کنجکاوی نظاره گر بود قبل از انجام حرکات خرگوش، خودش شروع به پشتک زدن میکرد. بعضی وقتها عروسکهایش را تاب میدادم تا از روی حس حسادت یا تقلید آن حرکات را انجام دهد. تشویقهای کلامی و جایزههایی که برایش تهیه میکردیم، تاثیر به سزایی در پیشرفت آرات داشت.
آرات شهرت جهانی پیدا کرد
وقتی آرات شروع به انجام کارهای عجیب کرد تلفن همراه دوربین دار خریدم و از تمام کارهایش فیلم گرفتم تا از طریق بلوتوث به دیگران نشان میدادم و به نوعی در پخش حرکات پسرم نقشی داشته باشم. وقتی دیدم ارات نسبت به کودکان هم سن و سالش مقتدرتر و قدرتمند تر است و حرکاتش به نوعی متفاوت بوده و قابل قیاس با بقیه نیست ، تصمیم گرفتم فیلمهایش را در شبکههای اجتماعی به معرض نمایش بگذارم. آرات 15-16 ماهه بود که صفحهای در اینستاگرام باز کردم و فیلمهایش را به معرض نمایش گذاشتم. اوایل فالور کمی داشت و مخاطبان ایرانی از دیدن حرکاتش آنچنان جذب نمیشدند تا این که آقای ورزشکاری در برزیل به صورت تصادفی فیلم ارات را در صفحه مان دید و چون در تلویزیون هم کار میکرد آن را به معرض نمایش قرار داد. از طرفی هم فیلم آرات را در صفحهاش قرار داد و به قول معروف ما را تگ کرد. در یک شب فالورهای آرات از 200 نفر به 4000-5000 نفر رسید که همه شان خارجی بودند. در عرض یک هفته تعداد فالورهایمان به 28000 نفر رسیدند. کم کم مردم سراسر دنیا با آرات و حرکاتش آشنا شدند تا جایی که روزنامه دیلی میل او را نابغه کوچک ایرانی در حرکات اکروباتیک جهانی معرفی کرد.
نمیخواستم پسرم یکی مثل من باشد
تا حالا به هیچ رسانهای نگفتم و این بار اول است که این حرف را میزنم. قبل از به دنیا آمدن آرات، با سونوگرافی فهمیدم فرزندم پسر است و نامش را آرات گذاشتم. شبی در آژانس نشسته بودم و با اشتیاق به یکی از دوستان گفتم که تا چند هفته دیگر پسرم به دنیا میاید.دوستم با طعنه و کنایه گفت: « دنیا بیاد که چی بشه؟ یکی بشه مثل پدرش که از صبح تا شب فقط کار کنه و از زندگی لذت نبره!» این حرف مرا دگرگون کرد. بارها و بارها در تنهایی این حرف را مرور کردم و تصمیم گرفتم پسرم نباید یکی مثل من شود. پسرم باید بهترین شود. برای همین بود وقتی دیدم آرات با بقیه کودکان همسن و سالش فرق داردف تصمیم گرفتم که کارکردن را رها کرده و تمام وقت از زندگی و اموزش دادن به پسرم لذت ببرم.
با زبان بدن پسرم کاملا آشنا هستم
در حین تمرینات هیچوقت مصدوم نشده است و حتی کوچکترین خراشی هم برنداشته است. اتاق را مطابق استاندارها درآوردم تا پسرم هیچ آسیبی نبیند. نیش و کنایهها زیاد بود. مثلا اگر فیلم تاب خوردن آرات در نه ماهگی را در جنگل دیده باشید، خیلیها به من انتقاد کردند که چه پدر سنگدلی که پسر خردسالش را بدن هیچ حفاظی در جنگل تاب میدهد. اما من تمام بدن و حرکات ارات را کاملا میشناختم و میدانستم اگر آرات پاهایش را صاف کنند با زبان بدنش به من میفهماند که خسته شده و باید او را بردارم. خیلیها فکر میکنند با کارهایم باعث شدم تا آرات اذیت شود اما هیچوقت بخاطر عشق به پسرم کاری نمیکنم تا او مصدوم شود. در تمام این لحظات نگاههای خدا شامل حال آرات شد.
فاطمه گرجی نیا؛ مادر آرات:
مطمئنم همسرم بیشتر از من مراقب پسرم هست تا هیچ آسیبی نبیند
از اینکه مادر پسری مانند ارات هستم بسیار خوشحالم. با اینکه آرات با فیلمهایش جهانی شده باورش برایم کمی سخت هست. هر چه دارم از لطف خدا و تلاشهای بی وقفه همسرم دارم. جا دارد در همین جا از ایشان تشکر ویژهای داشته باشم.
بار مشکلات زیادی را به دوش کشیدم. مجبور هستم در آژانس کار کنم چون همسرم کلا به خاطر پسرمان قید کار کردن را زده است. همسر و پسرم کل فضای خانه را بهم ریخته اند و نظم و انضباطی در خانه مان وجود ندارد. هر چقدر تمیز کاری کنم باز هم انها فضای خانه را آنطور که میخواهند تغییر میدهند. بخاطر تمرینهایی که انجام میدهند از مبلمان خانه گرفته تا فضای اتاقها باب میل انها طراحی شده است. حق اعتراض ندارم چون در خانه با دو مرد سرکش طرف هستم(با خنده). خانه ما خیلی کوچک است و یک اتاق خواب هم بیشتر نداریم. دخترم مجبور است برای درس خواندن به خانه مادرم که در نزدیکی ما سکونت دارند برود، تا این مردهای سرکش راحت باشند وبتوانند بهتر تمرین کنند. اگر آرات با پدرش تنها باشد بهتر میتواند کار کند. اما وقتی من و دخترم در خانه هستیم به نوعی لوس میشود و «مامان، مامان منو نگاه کن!! کارهای منو انجام بده » راه میاندازد. اگر ما نباشیم بهتر به حرفهای پدرش گوش میدهد.
خیلی آرزو برای ارات دارم. دلم میخواهد او را در اوج ببینم. برای یک بچه خیلی سخت است تا چنین حرکاتی را انجام دهد. درست است که استعداد ذاتی هم شرط است اما ارات زحمت زیادی کشیده و تمرینات زیادی را انجام داده تا به جایگاه کنونی رسیده است. دلم میخواهد آیندهاش تامین باشد و زندگی راحتی داشته باشد.
گفتگو: آزاده بهرامی
نوشتن دیدگاه