باری که به رنج میبریم...
حکایت این زندگی را بخوانید
گفتگو با کولبر تحصیلکرده مریوانی که لیسانس – فوقلیسانس دارد و در آزمون دکتری پذیرفته شد!! اما...
پارتی داشته باش، همه کار کن، بدون سواد، بدون مدرک تحصیلی، بدون اینکه روابط اجتماعی داشته باشی، کاری خوب و حقوق میلیونی مفت هم میگیری، اما همه اینها را داشته باش، اما پارتی نداشته باش دکتری قبول شوی، اما باید کولبری کنی و جانت را هر لحظه فدا کنی... واقعا که...
وقتی برای گردش به بالای کوه میروم، از حمل کوله سبکم خسته میشوم، نمیدانم کولبران چطور هر روز، بارهای سنگین را بر پشتهای خمیدهشان میگذارند و از مسیرهای سخت و پرشیب کوهستانی عبور میکنند تا در ازای دریافت دستمزدی ناچیز، شرمنده زن و بچههایشان نشوند. کولبران یا حملکنندگان به افرادی گفته میشود که برای کسب درآمد زندگی خود مجبور به حمل غیرقانونی اجناسی، بین دو طرف خط مرزی میشوند. کولبری از مشاغل کاذب، سخت و دشواری است که در مناطق مرزنشین شایع است و میتوان آن را نتیجه زایش عدم توسعه مطلوب و کارآمد در مناطق مرزی قلمداد کرد. کولبری واقعیت تلخ نوار مرزی کشور است. بسیاری از جوانان تحصیل کرده به خاطر بیکاری و از روی ناچاری، مجبورند به چنین کار سخت با دستمزد ناچیزی تن دهند. با یکی از این جوانان کشتیگیر که لیسانس ریاضی محض، فوق لیسانس مدیریت و برنامهریزی شهری دارد و دو سال پیاپی در رشته دکتری شهرسازی دانشگاه سراسری پذیرفته شده و تصویرش در فضای مجازی و کانالهای خبری دست به دست میچرخد؛ همکلام شدهایم تا درباره خودش و شغل پر از مصائبش صحبت کند. او که مدارج بالای تحصیلی را طی کرده، اما به خاطر نبود بازار کار، کولبری را انتخاب کرده است... واقعا که متاسفیم...
با سختی دیپلم گرفتم
باقر احمدی، متولد دهم اسفند 68 هستم. تا چهار سال پیش، با خانوادهام در روستای «سورکول» از توابع استان کردستان زندگی میکردم. پدرم باغ گردو داشت. متاسفانه چهار سال پیش، به خاطر بهرهبرداری از سد، مجبور شدیم زمینهایمان را رها کرده و به شهر مریوان برای زندگی بیاییم. برای زمینهایمان پنجاه میلیون به ما پرداخت کردند. پدرم با پولی که گرفت، خانه و مغازه کوچکی در مریوان اجاره کرد و مشغول فروختن خشکبار شد. تک پسر خانواده هستم و چهار خواهر دارم. از کلاس اول تا پنجم، در دبستان ابتدایی روستای سورکول بودم. در روستایمان کلاسهای راهنمایی تشکیل نشد. هر روز مجبور بودم با شش نفر از بچههای روستای خودمان، هشت کیلومتری پیاده روی کنم تا به روستای خضران بروم، درس بخوانم و برگردم. همیشه در معرض خطر حمله سگهای وحشی و گرگها بودیم. در زمستان شرایط بدتر بود، چون در منطقه ما برف زیادی میبارید و ارتفاع برف گاهی از یک متر هم بیشتر بود. بعد از اتمام راهنمایی، به شهر مریوان رفتم و در دبیرستانی که خوابگاه داشت، ادامه تحصیل دادم. تنها پسر خانواده بودم و دوری از مادرم برایم خیلی سخت بود؛ همیشه دلتنگی میکردم. آن زمان در روستای ما تلفن وجود نداشت تا جویای احوال خانوادهام شوم. به خاطر بیپولی، مجبور بودم هر 45 روز یکبار به روستا بروم و خانوادهام را ملاقات کنم.
قبولی در دانشگاه
معدل سه سال دبیرستان و پیش دانشگاهیام تقریبا 17 بود. وضعیت مالی خوبی نداشتم و نمیتوانستم در کلاسهای کنکور شرکت کنم، اما تلاش کردم. در همان سال اولی که کنکور دادم(سال 87) در رشته ریاضی محض، دانشگاه سراسری سنندج پذیرفته شدم. با قبولی در دانشگاه، مزد تمام سالها مشقت و رنج را دریافت کردم. رشتهام خیلی سخت بود، برای همین 9 ترم طول کشید تا فارغالتحصیل شوم. زمانی که در سنندج درس میخواندم، طوری واحدهای درسیام را انتخاب میکردم که چند روز پشت هم تعطیل باشم تا بتوانم به سورکول بروم و به پدرم کمک کنم.
با شرایط سختی فوقلیسانس گرفتم
سال 92 لیسانس گرفتم. میدانستم بازار کاری وجود ندارد، برای همین در همان سال برای فوق لیسانس ثبتنام کردم. عشق و علاقه به رشته شهرسازی و طراحی شهری باعث شد تا برای ارشدم، این رشته را انتخاب کنم. همان سال اول در رشته برنامهریزی شهری دانشگاه سراسری زابل پذیرفته شدم. یک ترم را به سختی، در شهری که کیلومترها از خانهام فاصله داشت، گذارندم تا اینکه در تکمیل ظرفیت شرکت کردم و در دانشگاه سراسری شهید باهنر کرمان قبول شدم. دو سال و نیم در کرمان زندگی کردم. یکی از پسرعموهایم به نام «سعدی» که وضعیت مالی بهتری داشت، در امور مالی کمک حالم بود. هنوز هم به او بدهکارم و درحال دادن بدهیهایم به او هستم. 26 ساعت طول میکشید تا از مریوان به کرمان بروم. هیچ اتوبوسی مستقیم از مریوان به کرمان نمیرفت. مجبور بودم به تهران یا کرمانشاه بروم و از آنجا سوار اتوبوسهایی شوم که مقصدشان کرمان بود. بالاخره با هر سختی بود سال 95، در رشته شهرسازی فارغالتحصیل شدم.
کاری وجود نداشت!
با وجود این که فوق لیسانس برنامه ریزی شهری داشتم، هیچ کاری پیدا نمیکردم تا مشغول شوم. در جستجوی کار، به هر دری میزدم، جواب رد شنیدم.به خیلی جاها سر زدم، از شهرداری گرفته تا شرکتهای خصوصی، اما هیچ کاری برایم وجود نداشت. همه جا میگفتند: «فعلا نیرو نمیخواهیم!» حتی حاضر بودم چند ماه مجانی کار کنم، اما شهرداری هم مرا نمیخواست! بیکاری در شهرهای مرزی بیداد میکند. شهری مانند مریوان پتانسیلهای زیادی دارد، هم از نظر گردشگری و شهری و هم از نظر باغداری و دامداری؛ اما متاسفانه مسئولان به آن توجهی نمیکنند. در شهر مریوان هیچ کارخانهای نیست، هیچ صنعتی وجود ندارد تا مردم در آن مشغول شوند و با آن امرار معاش کنند. خانودهای میشناسم که پنج فرزندشان، فوق لیسانس دارند و همه بیکارند. بیکاری، معضل بدی برای مردم شهر و دیارمان است.
تصمیم گرفتم کولبر شوم
وقتی از پیدا کردن کار مطابق تحصیلم، نا امید شدم، برای گذران زندگی تصمیم گرفتم جویای کار دیگری باشم تا بعدها که شرایط مهیا شد، مطابق مدرکم کار پیدا کنم!! تنها شغلی که در شهرهای مرزی و مریوان وجود داشت، کولبری بود!! در مدتی که بیکار بودم، به حدی در سختی و تنگنا بودم که توضیحش هم بسیار سخت است. به نظرم مدیریت کشورمان در زمینه اشتغال و فراهم کردن شغل برای جوانان، ضعیف است. ریشه و عامل اصلی کولبری، ناشی از نارساییهای اقتصادی، دشواریهای امر اشتغال و فقر است. میدانیم کولبری، نوعی مشارکت در قاچاق کالاست، اما وقتی کاری وجود ندارد؛ چه باید کرد؟!
دستمزد ناچیز در برابر کاری سخت
ساعت دو شب از مریوان حرکت کرده، به سمت عراق میرویم. در طول مسیر، باید از مسیرهای پرشیب، خطرناک و پرپیچ و خم کوهستانی، منطقه «اورامان» را، با پای پیاده طی کنیم تا به مرز عراق برسیم. وقتی به منطقه «شهر زور» در نزدیک مرز پاوه و عراق رسیدیم، تاجران عراقی میآیند، به ما بارهایی مانند لوازم آرایش، لوازم صوتی و تصویری، کفش، لباس و... میدهند و هماهنگ میکنند تا در مریوان بار را به چه کسی تحویل دهیم. حوالی ساعت دو تا چهار بعدازظهر به شهرمان برمی گردیم. کولبری کاری سختی است، خصوصا اگر بخواهید با بار از مناطق پرشیب کوهستانی بالا و پایین بروید. هر کس به اندازه توانایی اش بار بر میدارد. معمولا بیشترین مقدار باری که برداشته میشود، حدود 25 کیلوگرم است.
دستمزدها بر اساس میزان باری که حمل میکنیم، محاسبه میشود. برای هر کیلو بار، پنج هزار تومان پرداخت میکنند. اگر کسی 25 کیلو بار حمل کند، 125 هزارتومان به او پرداخت میکنند!! هر وقت بار را سالم به ایران رساندیم و تحویل تاجر ایرانی دادیم، پول دستمزدمان را به ما پرداخت میکنند.اگر بار را در پاسگاههای مرزی از ما بگیرند، هیچ دستمزدی به ما نمیدهند.معمولا تاجران اکثر کولبرها را میشناسند و به آنها اعتماد کامل دارند.
مشکلات کولبران
به جز یخ زدگی در زمستان، طی کردن مسیرهای صعبالعبور و خطرناک، هر روز خطر سقوط در دره، پرتاب سنگها و زخمی شدن، وجود مینها به جا مانده از جنگ تحمیلی هم برای کولبرها وجود دارد. بارها اتفاق افتاده کولبران در حین کولبری، روی مینها رفتند و جراحات شدیدی برداشته و یا کشته شدند. مجبوریم با احتیاط گام برداریم و همه در یک خط حرکت کنیم. چند وقت پیش یکی از کولبران در طول مسیر از کوه پرت شد و به مرز عراق سقوط کرد، هیچ راهی برای بردن جنازهاش پیدا نشد، جز آنکه به عراق برگردیم! بیمه نداریم و از دید مسئولان کارمان جرم محسوب میشود، در صورتی که خودشان میدانند که برای امرار معاش، چارهای جز بردن بار به رنج نداریم. یازده ماهی است که کولبری میکنم و هر روز به چشم میبینم کولبران با تلفات جانی و زخمی شدن مواجه هستند و صدای نالهها و دردهایشان را کسی نمیشنود.(واقعا جای تاسف دارد)
با رتبه 12 در دانشگاه سراسری قبول شدم
سال گذشته همزمان با دوران دانشجویی ارشدم و در حال اتمام پایان نامهام بودم که تصمیم گرفتم برای آزمون دکتری شرکت کنم. با رتبه 12 کشوری، در دانشگاه سراسری، رشته دکتری برنامهریزی شهری قبول شدم. به دانشگاههای زیادی مانند شهید بهشتی، تبریز، خوارزمی، اصفهان، اردبیل، زنجان و کل دانشگاههای تهران دعوت شدم. به تمام این دانشگاهها رفتم، اما متاسفانه با وجود داشتن نزدیک به ده مقاله و معدل خوب در کارشناسی ارشد، برای مصاحبه رد شدم!! معمولا دانشگاهها، دانشجویان بومی خودشان را جذب میکنند. وقتی در مصاحبه دکتری رد شدم، برای گذران زندگی، مجبور شدم مانند تمامی مردانی که در کوچه مان زندگی میکنند، کولبری کنم! نا امید نشدم و در کنکور سراسری دکتری 96 با رتبه 120 پذیرفته شده ام. هنوز انتخاب رشته نکردهام. البته نسبت به پارسال انگیزه کمتری داشتم و و با وجود کار و خستگی زیاد، نتوانستم درست و حسابی درس بخوانم.
انتشار عکسم در کانالهای خبری و فضای مجازی
چندی پیش، در حین کولبری عکس سلفی از خودم و سایر کولبران گرفتم. عکس را برای دوستم ارسال کردم. او به شدت اصرار داشت تا عکسم را در کانالهای خبری مریوان قرار دهم تا مسئولان ببینند، شاید فرجی حاصل شود.اولش قبول نکردم، اما بعد وسوسه شدم تا عکسم را در کانال خبری مریوان قرار دهم. فکر نمیکردم این عکس بازتاب گستردهای در کانالهای معتبر و سراسری کشور داشته باشد و در فضای مجازی و صفحات اینستاگرام دست به دست بچرخد. بعد از انتشار عکس، تغییری در زندگیام به وجود نیامد و مسئولان پیگیری نکردهاند. شما اولین خبرنگاری هستید که آمدید و با من مصاحبه کردید! گویا برای کسی مهم نیست تحصیل کرده باشی و بار ببری! برایم کولبری ننگ نیست و افتخار میکنم کولبر تحصیل کردهای هستم که نان بازویم را میخورم. کولبری حقیقتی تلخ و تکاندهنده است، دولت و مسئولان باید فکری به حال این وضعیت کنند. ناگفته نماند مستندسازی از تهران با من تماس گرفت و گفت قصد دارد از زندگی من و رنجهای کولبران، فیلمی تهیه کند.
عضو تیم کشتی مریوان هستم
ورزش کردن جزیی از زندگی روزمره هر انسانی است، شاید برخی آدمها در این کار کاهل باشند اما ورزش برای کردها خیلی مهم است. پنج سالی است کشتی کار میکنم و دو سالی عضو تیم کشتی مریوانم. در سطح شهر مقام دارم، اما فرصت ابراز وجود در میادین استانی و کشوری، پیدا نکردهام. چند وقت پیش برای انتخابی استان، به کامیاران رفتم اما متاسفانه موفق نشدم سهمیه و جواز حضور کسب کنم. کارم به شدت سخت و طاقتفرسا است و همین موضوع باعث شده تا فرصت تمرین کمی داشته باشم و به دلیل کسالت توان مبارزه نداشته باشم.
پیرمرد 85 ساله هم کولبری میکند!!
تحمل شرایط سخت برایم مهم نیست، چون وقتی میبینم پیرمرد 85 ساله یا فرد معلولی با یک پا برای کولبری میآید، شرم میکنم از سختی کارم بنالم. آروز دارم مطابق رشتهام، کار مناسب پیدا کنم و در شهر خودم به مردم خدمت کنم. مادرم بیمار است و به عنوان تک پسر خانواده باید در کنارش بمانم. به تقدیرم راضیام و مهمترین آرزویم داشتن سلامتی است. همین که سلامتم، شکرگزارم چون سلامتی بزرگترین نعمت است.
انتظارم از مسئولان
مسئولان خودشان درددلهای مردم را میدانند و نیازی به گفتن ندارند. کسی دلسوزانه برای مردم خدمت نمیکند و هر کسی به فکر خودش است. همه جا سختی وجود دارد، اما میتوانند با حمایت از اقشار تحصیل کرده و هم چنین از کولبران عزیز باعث بهبود وضعیت معیشتیشان شوند. با سامان دادن کولبران و بیمه کردن آنها میتوانند گامهای موثری، در حمایت از آنان بردارند. وضعیت کار در کردستان بحرانی است و این استان، واقعا محروم واقع شده است. امسال 73 درصد مردم کردستان در انتخابات مشارکت داشتند و به آقای روحانی رای دادند؛ خواهشمندم مسئولان نگاهی به این استان داشته باشند و تا حدودی انتظارات مردم را برآورده کنند.
گفتگو: آزاده بهرامی
نوشتن دیدگاه