ساعت عاشقی را دستان عنبرانی کوک میکند!
گفتگوی اختصاصی با قدیمیترین و تنها ساعتساز حرم امام رضا(ع)
* راز و نیاز به وقت ساعت حرم!
دنگ دنگ دنگ.....صدایش برای تمام کسانی که پا در حرم امام رضا(ع) گذاشته اند، آشناست. صدایی که با چرخیدن عقربکهایش، دلها را آسمانی میکند! زمان در چنین جایی به بزم عاشقی میماند که کسی دلش نمیخواهد، آن را ترک کند. واژههایم در سطر خاموشی مانده است! نمیدانم چطور توصیف کنم، چگونه هر دل گرفتهای در این مکان آرام میگیرد؟ در انتظار ساعت عاشقی، صدای زنگ آن بهترین آرامش است؛ همانند دیدن کبوترانی که بی پروا بر گنبد طلایش پایکوبی میکنند و کودکان گستاخانه در صحنهایش، به این سو و آنسو میروند. صدای زنگهایش بهترین آرامش است؛ همانند دستهایی که در کنار پنجره فولاد رو به آسمان بالا میروند. چه کسی زنگ این ساعت را تنظیم میکند؟ چه کسی دل در گرو حرکت عقربههایش دارد، تا درصورت بروز کوچکترین مشکل، آن را برطرف کند؟ او کسی نیست جز آقای عنبرانی، قدیمی ترین و تنها ساعت ساز آستان قدس رضوی، که افتخار دادند و برای مصاحبه با ما همکلام مان شدند.
*در حرم سقا بودم.
محمد عنبرانی هستم، در سال 1327 در شهر مشهد مقدس به دنیا آمدم. خانه مان در خیابان طبرسی قرار داشت که نزدیک ترین خیابان به حرم محسوب میشود. از خانه ما تا حرم راه زیادی نبود.شاید آنقدر کودک بودم که نمیتوانم زمان و سن و سال دقیق، اولین زیارتم را به یاد آورم.عشق به زیارت و قدم زدن در این بارگاه ملکوتی از دوران طفولیت با جسم و روحم عجین شده بود. وقتی بچه بودم، مادر ناتنی ام به کربلا مشرف شده بود و برایم لباس سقایی هدیه آورده بود. همیشه این لباس را میپوشیدم و با عشق سقایی به حرم میرفتم. وقتی کمی بزرگتر شدم سطلی را از خانه بر میداشتم و به صحن حرم میآمدم و به زواران آب میدادم.آن زمان لیوان یکبار مصرف و اینکه هر کسی در لیوان خودش آب بخورد، مد نبود! از خانه کاسهای میآوردم و از درون سطل آب در آن میریختم و بین زوار توزیع میکردم و تشنگان حرم را سیراب میکردم. در تابستانهای داغ، وقتی گرمای هوا طاقت فرسا میشد، بعضی از این زواران به من پنج شاهی و گاها ده شاهی پول میدادند تا یخ بخرم و در سطل قرار دهم. با دادن آب خنک به مردمی که برای زیارت به حرم میآمدند، احساس شور و شعف خاصی در وجودم شکل میگرفت و دعا میکردم تا خدا از من راضی باشد.
*مردم در گذشته عرفانی تر بودند.
زمان قدیم، حرم به شکل امروزی گسترده نبود و فضا سازی نشده بود. جمعیت خیلی کمی به زیارت میآمدند. در حرم را شبها میبستند و صبح زود باز میکردند. وقتی صبح زود به پشت در حرم و درهای بسته میرسیدید، با تعداد انگشت شماری زائر مواجه میشدید. از شلوغی و حجم انبوه جمعیت خبری نبود، اما معنویت و خلوص نیتی که همراه این زائرین بود، قابل قیاس با زوار فعلی حرم نبود! در گذشته وقتی کسی پا در صحن و حرم میگذاشت، از همان ورودی در گریه میکرد و تا زمان حضورش در حرم و زیارت و رفتن، اشک میریخت و در فضای عرفانی بود. حال دلشان واقعا دگرگون بود و در فضای معنوی عمیقی سیر میکردند. این روزها کمتر آن حس و حال را در حرم میبینم. بیشتر زائران به در و دیوار حرم نگاه میکنند و مشغول عکس گرفتن هستند. متاسفانه بعضی خانمها با حجب و حیای نامناسب وارد این بارگاه میشوند. جای تاسف دارد که مفهوم اصلی زیارت، دعا و نیایش، کمرنگ شده و دیگر آن حالات روحانی و عرفانی خاص، کمتر در حرم مشاهده میشود.
*چگونه خادم الرضا(ع) شدم؟
بیست و دو سه ساله بودم، هر هفته در جلسه دعای ندبه شرکت میکردم و از حضار پذیرایی میکردم. آن زمان نوار حاج آقا کافی را از تهران میآوردند و مردم گوش میدادند. یکبار که برای زیارت به حرم رفته بودم، یکی از دوستان این جلسه را در لباس خادم الرضا(ع) دیدم. با لبخند گفتم:« فلانی، دست منم بند کن تا خادمی زائران کنم.» گفت:« تو مغازه داری، نمیتوانی بیایی!» با اصرار از او خواستم تا این لطف را در حقم ادا کند و به جمع خادمان حرم بپیوندم. بعد از چند روز دوباره دوستم را دیدم، گفت تا برای پنج صبح روز بعد، به حرم بیایم و بالای سر حضرت بایستم تا شخصی بیاید و راهنماییم کند. صبح روز بعد با عشق از خواب برخاستم، به حرم رفتم. آقایی به نام رئوف که در حال حاضر زنده هستند و بازنشسته شده است، آمد و گفت:« شنیده ام میخواهید خادم شوید. سفارش شما را کرده اند!» با شوق گفتم:« بله» آقای رئوفی مرا به دفتر خودشان برد و بعد به گنبد الله وردی رفتیم. در آنجا فراشها در حال جارو کشیدن بودند. آقای رئوفی مرا به مرحوم مهدیزاده معرفی کردند و گفتند که میخواهم خدمتگزار حرم باشم و پیشخدمتی کنم. همان روز به من جارو دادند و مشغول به خدمت شدم. همیشه به دنبال فعالیتهای بیشتر بودم. به طبقه بالای یکی از ساختمانها رفتم و دیدم پیرمرد آبدارچی در حال کار کردن است. او با بیحالی در حال شستن استکانها و نعلبکیها بود، برای همین خواستم تا کمک حال او باشم. همین کمک حالی باعث شد تا ده سالی به عنوان آبدارچی به خادمان خدمت کنم.
*هیچ خادمی در حرم استراحت نمیکرد.
دو روز در مغازه ام را میبستم و به حرم میآمدم. یک روز کشیک بودم و روز دیگر در خانه استراحت میکردم. آن زمان در حرم را شبها میبستند و خادمان کار زیادی نداشتند. آن موقع هیچ خادمی در شب استراحت نمیکرد! معتقد بودیم کجا باید بخوابیم تا پای مان جلوی حرم دراز نشود یا پشت مان به حرم یا قرآنهای موجود در آن نباشد. آن زمان حرمتها را بیشتر نگه میداشتیم. بعد از ده سال، اعلام کردند کسانی که حکم تشرفی ندارند، دیگر نمیتوانند خدمت کنند. همین حاج آقا مهدیزاده که خدمتتان عرض کردم، خدا خیرشان بدهد باعث شد تا بعد از ده سال، خدمت، به من حکم تشرفی بدهند و خادم افتخاری حرم شوم. در حال حاضر بیست سالی است فراش کشیک هشتم هستم.
*ساعت ساز شدم.
وقتی خیلی نوجوان بودم، در خیاطی دایی ام کار میکردم. میخواستم زیر دست دایی جان خیاطی را یاد بگیرم و خیاط شوم. متاسفانه دچار بیماری سختی شدم و خانه نشین شدم. به پیشنهاد دوستی به نام آقای مافیان، در ساعت سازی به عنوان فروشنده مشغول به کار شدم. همزمان با فروشندگی، تعمیرات ساعت را یاد گرفتم. به سربازی رفتم و بعد از بازگشت، برای خودم مغازهای باز کردم. زمانی که در حرم کشیک بودم، ساعتهای خادمان را درست میکردم.ساعت ساز قبلی حرم، پیرمردی به نام آقای داروگر بود. او تنها ساعت ساز حرم بود. چند باری او را دیده بودم و دلم میخواست با او کار کنم و زیر دستش آموزش ببینم. نامهای به ایشان نوشتم و گفتم کارم ساعت سازی است و علاقمندم با او همکاری کنم. به علت عدم شناخت ایشان از من، درخواستم رد شد. وقتی او را دیدم دلیل رد شدن تقاضایم را پرسیدم. ایشان با بی اطلاعی گفتند: « مگر شما درخواست داده بودی؟ نشناخته بودم در خواست از جانب چه کسی بود. مهم نیست درخواست مجدد بدهید، تا موافقتم را اعلام کنم.» دوباره درخواست نوشتم و رسما وارد حیطه ساعت سازی حرم شدم.
*روز اول وحشت کردم.
وقتی روز اول با آقای داروگر برای بازدید از ساعتهای حرم رفتم، با دیدن ساعت به آن بزرگی و چرخ دندههای زیاد، وحشت بسیاری کردم. گفتم: «خدایا، من کجا؟ این جا کجا؟» همیشه چشمان به موتور ساعتهای کوچک عادت داشت و موتوری با آن عظمت ندیده بودم. بنده خدا آقای داروگر با حوصله تمام کارهای مربوط به تنظیم و مشکلات ساعت را به من یاد داد. آن زمان ماهی سه هزار تومان حقوق میگرفتم. یکی دو سال بعد، آقا داروگر به رحمت خدا رفتند و من تنها ساعت ساز آستان قدس رضوی شدم که کار با ساعت حرم را بلد بودم و میتوانستم در صورت بروز مشکل، آن را تعمیر کنم.حالا بیست ونه سالی است به صورت اختصاصی به امور ساعتهای صحن حرم امام رضا(ع) رسیدگی میکنم. الان جزو قسمت روشنایی هستم و به خاطر تعمیرات و نظارت بر ساعتهای آستان قدس، حقوق میگیرم. در کنار آن جزو خادمان افتخاری کشیک هشتم هم هستم، البته بابتش حقوقی دریافت نمیکنم.
*تاریخچه ساعتهای آستان قدس:
حدود دویست ساعت در حرم و اتاقها وجود دارد که کار رسیدگی به همه انها با من است.به جز آنها، دو ساعت بزرگ در حرم اما رضا(ع) وجود دارد. یکی در صحن آزادی و دیگری در صحن انقلاب قرار دارد که هر دوی آنها ساخت آلمان هستند. قدیمی ترین ساعت حرم در صحن آزادی قرار دارد و حدود 140 سال قدمت دارد. درمورد کشور سازنده این ساعتها اختلاف نظر زیادی وجود دارد، برخیها میگویند این ساعت ساخت آلمان نیست و ساخت انگلیس هست اما بعضیها میگویند این ساعت ساخت سوئیس است. ساعتی که در صحن انقلاب قرار دارد، بیش از 55 سال قدمت دارد و به نام ساعت معاون معروف است.
*صدای زنگ ساعتی که در صحنها شنیده میشود:
صدای زنگ ساعتی که در صحنها شنیده میشود، مربوط به ساعت معاون است که در صحن انقلاب قرار دارد.این ساعت سه دستگاه کوک، دستگاه زنگ ربع زن و دستگاه زنگ ساعت زن دارد و هر کسی که به زیارت میآید، با صدایش آشنایی دارد.این ساعت هر یک ربع، یکبار زنگ میزند. ربع اول یک زنگ، نیم ساعت دو زنگ، 45 دقیقه سه زنگ و با عوض شدن ساعت چهار زنگ به صدا درمی آید و بعد زنگ ساعت اصلی با صدایی متفاوت، زده شده و در فضای میپیچد.روی همین ضربهها، بعضی از مردم به ما ایراد گرفتند و گفتند چرا ساعت حرم در ساعت 12، به جای 12 بار، 16 بار نواخته شده است! بعد برایشان توضیح میدهیم علت تعدد ضربه و تغییر صدای زنگ برای چیست!
*ساعتها قبلا با زدن هندل کوک میکردیم.
هر روز صد پله را طی میکنم تا به بالای برج و به ساعتهای حرم برسم. حفاظ کوتاهی وجود دارد و جوانب احتیاط را رعایت میکنم. ساعتهایی که در حرم وجود دارد، از نظر فنی چه ویژگیهایی دارد، هیچ ویژگی خاصی نسبت به ساعتهای دیگر دنیا ندارد. فقط قدیمی بودن ساعت و اینکه در حرم امام رضا(ع) قرار دارد؛ همیشه مورد توجه بوده است. قبلا این ساعتها با دست کوک میکردیم و مجبور بودیم برای کوک شدنش هندل بزنیم. چند سالی است ساعت را برقی کرده ایم. حالا دیگر ساعتهای حرم رضوی توسط برق کوک میشوند.
*علت اصلی مشکلات و خرابی ساعتهای حرم:
مشکل اصلی مربوط به چرخ دندههای ساعتها است که به مرور زمان ساییده شده و نیاز به تعمیر دارند. به محض خرابی چرخ دندههای را تعویض کرده و به تراشکاری میدهم تا فوری نقص برطرف شده و دوباره ساعت راه اندازی شود.یکبار ساعتها نیاز به تعمیرات اساسی داشتند. به اداره درخواست دادم و بعد از موافقت، تمام چرخهای ساعتهار را تعویض کردم. چرخ دندهها و موتور روغن کاری شد و با رنگ زدن، جلوه دیگری به ساعت دادم.یکبار هم تغییراتی در صدای زنگ ساعتها دادیم چون خیلیها اعتراض کردند که صدای زنگ ساعت حرم، مانند صدای ناقوس کلیسا است. همکاری به نام آقای وحیدی دارم که پانزده سالی است تجربیاتم را در اختیارش قرار دادم. او میتواند بعد از من، از عهده این کار برآید. تا بحال کسی از آستان قدس به بنده معرفی نکردند تا این حرفه را آموزش بدهم.
*حس و حال خوبی دارم.
کسانی که نام فامیلی ام را بلد هستند، مرا آقای عنبرانی صدا میزنند اما بیشتر خادمان حرم و کسانی که نام مرا فراموش کرده اند، مرا به اسم ساعت ساز صدا میزنند.مهمترین تفاوتم این است که ساعت سازهای دیگر، برای فروختن ساعت و طلب رزق و روزی به محل کارشان میروند، اما من به امید شفاعت آقا به محل کارم میروم. وصم حس و حالم را با شعری که خودم سروده ام بیان میکنم، قضاوت با شماست!
در حریمت سالها تعمیر ساعت کرده ام
آن چه بر من داده ای، فرمان اطاعت کرده ام
عنبرانی است شهرتم، نامم محمدای رضا
خدمت این در، به امید شفاعت کرده ام
*مشابه ساعتهای حرم را در سامرا دیدم.
سه سال پیش مطابق دستوری که به من داده شد، به سامرا رفتم. ساعت آنجا مانند ساعت حرم رضوی بود و دچار مشکل شده بود. نواقصش را برطرف کردم و شکر خدا تاکنون مشکلی برایش پیش نیامده است.
*بهترین زمان زندگیم:
وقتی در حرم حضور دارم، بهترین لحظه زندگیم است؛ به خصوص در زمانهای نزدیک به اذان و لحظه تحویل سال، هزاران نفر، چشمانشان به ساعتهایی است که من آنها را تنظیم میکنم و این لحظه برایم قابل توصیف نیست. در لحظه تحویل سال، زمانی که زنگ ساعت به صدا درمی آید، تمام مردم در حال خودشان هستند و فضای روحانی شکل میگیرد. همه مشغول دعا کردن برای عزیزانشان هستند و کسی به صدای ساعت توجهی نمیکند. من در آن لحظه با صدای هر زنگ دگرگون میشوم و حس خوبی دارم.
*اگر ساعت خانه ام خراب شود...
مطمئنا من تعیرش نمیکنم. همسرم آن را درست میکند. همیشه کوزه گر از کوزه شکسته آب میخورد.(با خنده)
*حرف پایانی...
تا به حال هر چه از خدا و امام رضا(ع) خواستم، به من دادند و شکرگذار هستم. ظهور آقا امام زمان(عجج) و رفع گرفتاری تمام مسلمین جهان، آرزوی قلبیم است.امیدوارم خداوند آخر و عاقبت همه عزیزان هموطن را ختم به خیر کند و هر حاجتی که دارند، برآورده کند. از حرم رضوی نائب الزیاره تمام خوانندگان محترمتان هستم. دعا میکنم زیارت امام غریبمان، قسمت یکایک این بزرگوارن شود.
گفتگو: آزاده بهرامی
نوشتن دیدگاه